A Cyber Criminal

!...لطفا منطقتان را عقب تر در آورید و پا برهنه وارد شوید

رگــ ـ ـ ـبار...!

رشته های تند و تیز شلاق مانند که روی پوست می خورد و تا انتهای وجودت را می سوزاند؛ ردپای خیس و کمرنگی به جا می گذاشت و بعد، خونی بی رنگ شره می کرد و قبل از دلمه بستن، بخار می شد. تازیانه بود؛ آن هم از نوع خاردار.

مجازات آن هایی بود که مست می شدند با خونی که از جای تازیانه رگبار می ریخت؛ یک حلقه بی نهایت که مجازات می کرد آن هایی را که با مجازاتش به باد می دادند عقل و منطق و دین را و دست باد بود که در لباس و موی می پیچید و تکه تکه، چیزی را می برد که کسی چیزی از آن نمی فهمید

زیر رشته های دراز و بی رنگ شلاق می چرخیدم. باد، از لابلای دانه های لباس می گذشت و به لایه های درونی نفوذ می کرد؛ پرده های ابهام را می درید و بیرون می ریخت هر آنچه در زوایای تیز و گوشه های تاریک وجود پنهان شده بود. با همان دستی که سیلی می زد، نوازش می کرد و در یک لحظه؛ هر گرهی بر سرم بود گشود و من ماندم با سری برهنه که زیر رگه های شلاق خیس می شد و چند خط راز، که از لابلای گره ها بر زمین ریخته بود.

رشته های خیسی که شلاق بر جا می گذاشت، روی پوست سرم سر می خورد و از روی بینی به زمین می چکید؛ شمردم تا هشتاد و بعد، هر چیزی در سرم بود از لبه های بام شره می کرد. با سری خالی از فکر و منطق می چرخیدم و پوستم از خون باقی مانده از مجازات خیس بود؛ خون سر می خورد و توی گوش و چشم و دهانم می ریخت و در یک لحظه، من ایستاده بودم و تنها فهم باقی مانده در وجودم، ماهیت چیزی بود که وجودم را پر و خالی کرده بود؛ چیزی از جنس حباب و نور رنگی توی آن. ایستادم و بعد از آن، دنیا بود که جای من می چرخید. منی که از شرابش پر شده بودم؛ منی که مست بودم... نشئه بودم!

رگبار.

رشته های تند و تیز شلاق به آرامی از گوشه های صورتم می چکید؛ رشته هایی که خود مست می کرد، می سوزاند، می برید و نوازش می کرد. یک حلقه بی نهایت از مستی که با مجازات پدید می آمد؛ چیزی ورای انصاف، عدل، لذت. برای آن هایی که می دانند چطور باید مست رشته هایی شد که شلاقت می زنند. درک، ورای ماهیت اصلی. رگبار، شلاق، باران.

رگبار.

پرونده بسته شده در دو شنبه 23 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:47 توسط ArseniC|

حضور این پست در میان پست های اندکی که مطالب این وبلاگ را در بر می گیرند، نشان از اهمیت بیش از اندازه این موضوع است و ارزش دیگری ندارد.

 

زمانی که توی یه وسیله ی نقلیه عمومی نشستید دوستان، باید جنبه حضور در محیطش رو داشته باشید. اگه جنبه شو ندارید همین جا بهتون توصیه می کنم، هر چه زودتر ازش گم شید بیرون. ایستگاه بعدی رو که خدا ازتون نگرفته.

 این قضیه در مورد هر وسیله عمومی، از جمله اتوبوس، ون، تاکسی و دنیا، صادقه. معمولا اشخاصی که جنبه سواری گرفتن از این جور وسایلو ندارن، یا اینقد فهم دارن که سوار نشن و سوار بر پاهاشون مسیر رو طی کنن، یا اینقد پول دارن که سوار پراید شخصی ـشون مسیر رو طی کنن، یا در کل اینقد ایستادگی می کنن که خود صاحب وسیله نقلیه عمومی طی یه عملیات انتحاری به بیرون پرتابشون کنه.

در مورد سه مورد وسیله عمومی اول که هیچ وقت موضوع زیاد حاد و جدی نیس و می شه با پراید شخصی، یا پاهای گرامی مسئله رو به راحتی حل کرد. اما در مورد دنیا، من بهتون میگم که مسئله متفاوت تر از این چیزاس، عزیزان. از اونجایی که شما فعلا پاهایی ندارید که دنبال دنیا بدویید یا پرایدی ندارید که از دنیا برید بیرون و سوار بر اون باقی مسیرو طی کنید، بنابراین تا زمانی که درش حضو دارید، لطف می کنید و خفه خون می گیرید.

زمانی که تو چنین وسیله ای نشستید و فقط حق نگاه کردن مناظرو از پنجره دارید و راننده پشیزی - اینجا یعنی در حد لعنت پشم خلق خدا - بهتون ارزش نمی ذاره، حرف زدن باهاش، آب در هاون کوبیدنه. یه ذره بیشتر حرف زدن، اعصاب باقی ملت هم سفرتون رو خرد کردنه. و در آخر، دیه زیادی شر و ور گفتن، باعث جوش آوردن راننده می شه.

بنابراین، عزیزان. وقتی شما، بغل دستی شما، رضا صادقی، و یا حالا هر خر دیگه ای، نشستید تو دنیا و دارید شر و ور های مخصوص خودتون رو می بافید که مثلا، دنیا وایسا من پیاده می شم، یا چه می دونم دنیا یواش تر، یا دنیا تند تر کله مونو از پنجره ببریم بیرون زبونمونو ول کنیم حال ببریم، یا چیزایی از این دست؛ دیه کار از سرنشین و راننده می گذره و ماشین کلا گیریپاژ می کنه، که اینجا یعنی با این سرعتی که داریم پیش می ریم، هر لحظه امکان چپ کردن ماشین هست. حالا خودتون که تو ماشین نشستید به درک، اون بدبختای همراهی که با شما اونجا نشستن حیف و میل می شن.

بنابراین، شما عزیزان، اگه همگی دهنتون رو ببندید، همه راحت تریم. البته این که من دارم اینو ذکر می کنم، صرفا به خاطر شما نیست، بلکه به خاطر وجود گران قدر ماست که این پشت نشستیم؛ بنابراین خفه خون مرگتونو رو بگیرید و کاری به ماشین در حال حرکت نداشته باشید. در غیر این صورت هیچ کس مسئولیت ماشینی رو که گیریپاژ کرده، بر عهده نمی گیره.

پرونده بسته شده در چهار شنبه 4 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 18:46 توسط ArseniC|



قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت