تو؟!




















Blog . Profile . Archive . Email  


A Cyber Criminal

!...لطفا منطقتان را عقب تر در آورید و پا برهنه وارد شوید

تو؟!

یه چیزی تغییر کرده، از یه وقتی. یه چیزی که قبلا نبوده و اضافه شده، یا چیزی حذف شده که نباید می شده. مثل اینکه روز تولدت یه کتاب مودب پور هدیه بگیری و مجبور باشی به خاطرش تشکر کنی، ولی می دونی که یه چیزی این وسط اشتباهه

مشکل چیه؟

حس می کنم - البته اگه بشه به این ادراک ما از محیط اطراف اعتماد کرد؛ که معمولا زیاد قابل اعتماد نیستن و گاهی خطای بیشتر از چند درصدم دارن - یه چیزی تغییر کرده؛ یا یه جزء تو یه سیستمی، یا نظام کلی یه سیستم به تنهایی. مثه کارخونه آب معدنی که یهو کوکا بده بیرون. منتها، فعلا مسئله اینه که چه جزئی تغییر کرده، یا من قبلا چی می دادم بیرون که الان کوکا شده باشه.

فرض می کنیم - یه فرض جزئی تا یکی دو بند دیگه - من، من نباشم. یعنی جزء نه، بلکه کل یهو تغییر داده شده باشه. کل کل، یه کل سیستم. در این صورت اینی که الان داره اینا رو می نویسه کیه، و من واقعی کیه، کجاس و الان در حال چه کاریه. اگه این من نباشم، آیا درکی رو من واقعی دارم، یا من واقعی می تونه من (الان من) رو درک کنه یا نه؟ آیا من واقعی وجود خارجی داره یا صرفا به صورت یه تفکر یا توهم آزاد یا زندانی هست، مستقله یا وابسته به کسیه؟ من کیه و موقعی که من و من واقعی با هم دیگه برخورد داشته باشیم اتفاق خاصی می افته یا همه چیز به این حالت باقی می مونه؟

 

از اول شروع می کنیم؛ تو دنیای عدم قطعیت. من منم؟

ممکنه من، من نباشم. یعنی دقیقا اوضاع همین طور که به نظر میاد نباشه؛ مثلا طی فرآیندی امروز موقعی که خوابیده بودم و یه خواب بدون خوابی - در اینجا منظور رویا - رو مزه مزه می کردم، یکی اومده باشه و خاطرات کلی منو از طریق چشمم ضبط کرده باشه، اون وقت یه نفر عین منو که طی فناوری کلونینگ از ابتدای تولدم با من رشد کرده گیر اورده باشه و اطلاعات خاطرات منو به اون تزریق کرده باشه و الان من جای دیه باشم و من من نباشم. اون بی خوابیم - بی رویاییم -  اصن بی خوابی نبوده، بلکه خلاء سیاه ناجوری بوده که موقع انتقال من به بدن و خاطرات الانم ایجاد شده بوده و شرط می بندم که دردناکم بوده. در نتیجه من واقعی یحتمل همچنان تو خواب بوده و لابد رویاشم کامل دیده و ایشالا کوفتش شه و اینا. شایدم خواب ندیده؛ اونم تو یه خلاء ذهنی سیاهی بوده و موقع انتقال به جای الانش، کلیم مصیبت کشیده و خودش الان شرط می بنده که دردناکم بوده.*

بگذریم.

پس الان این سوال پیش میاد که اگه من، من نیستم، پس چطوریه که الان اینا دارن نوشته می شن؛ یه چیزی شبیه به افکار و توهمای من که البته نیستن. پاسخ می تونه این باشه که از اونجایی که خاطرات و وقایع پیش افتاده صرفا شخصیت ما رو می سازن، من تقلبی یه درکی شبیه من واقعی از زندگی پیدا کرده باشم که الان دارم به صورت نشخوار شده می دمشون بیرون. اصن ممکنه این من، حتی من تقلبیم نباشه و حتی با دی ان ای به من متصل نباشه؛ ممکنه من یه روباتی باشم که برنامه ریزی شده باشم. الان نوشتن این تو برنامه من باشه و من با استفاده از کپی برداری از مطالب قبلی اینو سر هم بندی کرده باشم؛ من که امروز جلوی آینه نرفتم، رفتم؟

اصن ممکنه این متن از متنهای قبلا سیو شده توی پی سی من بوده باشه که الان ارسال می شه، توسط کی، نه من می دونم - نه منِ من و نه من واقعی و نه اون روباته - نه شما. (البته بهتره به این مورد شک نکرد، چون در این صورت همه چیز می افته تو یه حلقه بی نهایت عقب گرد و همه چیز دائما به اون قبلا ـی که متن توی پی سی سیو شده بر می گرده و اینقد عقب خواهیم رفت که برسیم به عصر انسان های اولیه که متاسفانه در اون دوران پی سی وجود نداشته؛ در نتیجه متنی هم توش سیو نمی شده و خلاصه اینکه فرض کلا هلاک می شه.)

بگذریم.

این اطمینان روزای قبلی از کجا در من ایجاد می شد که من منم؟ چی منیت منو تثبیت می کرد؟ حرفایی که می زدم؟ کارایی که می کردم و بازخورد عکس العمل هایی که می دیدم؟ از اونجایی که من ناظر سوم و آگاه کل نیستم - فرض می کنیم می شه به این اعتماد کامل داشت (!)** - در نتیجه نمی تونم از بالا به عملکرد خودم نگاه کنم. در نتیجه عمل خودمو باس از رو بازخورد عکس العمل دیگران تعیین کنم و در نتیجه، اگه تغییری تو اعمال من هست، اون باید توی عکس العمل دیگران مشخص شده باشه. خو، الان اینجا به این می رسیم که دیگران چه تغییری کردن؟ به یه سطحی از آگاهی رسیدن که من نرسیدم یا یه چی عین بختک افتاده رو بخشی از مغزشون که عملکرد اونو مختل کرده؟ چرا این اتفاق واس من نیفتاده؟ چی اون آگاهیه یا بختکه رو ایجاد کرده یا به کار برده؟ البته؛ احتمالشم هست که دیگران، دیگران نباشن.

اینو که ادامه بدیم می رسیم به این که این دیگران، کین و دیگران واقعی کجاس؛ و برای درک بهتر قضیه می تونین متنو همین الان با همین جاش بخونین و متاسفانه مطمئنم که درکتون بهتر نمی شه، بلکه گند می خوره توش؛ چون به یه حلقه ی بی نهایت دیگه می رسین که کل جمعیت مردم زمین و فرا زمینو در بر می گیره و اینقد تکرار می شه که به خودتون شک کنین که من منم، یا من اینه، یا این کیه.

بگذریم.

امکانش هست من، اینی که الان فکر می کنم نباشم. یعنی من یه چیزی باشم غیر مستقل و مجازی، به صورت توهم. مثلا من واقعی هنو تا الان خوابیده باشه و داره خواب یه چیزی - که در اینجا لابد منم - رو می بینه که فکر می کنه اونه؛ خودشم تو خواب دانای کله و اتفاقات بعد از خوابشو به طور مجازی تو ذهنش بازسازی کرده تا الان. البت، اگه من واقعی هنو کپیده، خاک بر سرش که شیمی ـشم نخونده؛ بکپه تا فردا دیه. احتمالشم هست که همین جور به خوابیدن ادامه بده و عمرشو بده به شما، تهشم من به عنوان اون چیزی که تو خواب بوده به بدن واقعیش منتقل شم. البت این فرضیه خرده شیشه زیاد داره؛ اول اینکه قضیه یه ذره زیادی ماورالطبیعی می شه. دوم، از کجا مشخصه من من واقعیم و اون اون توهمه نیس؛ که در این صورت اگه من، اون توهمه باشم، باس به خاطر انتقالم از یَک جای مجازی، فقط خاطرات بعد از خوابیدنمو داشته باشم. در نتیجه قبل از خوابم باس یه خلاء سیاه و گنده ای باشه. که البته حافظه ضعیف من در رد این فرضیه بنده رو یاری نمی کنه، در نتیجه، کلا بگذریم.

از طرفی؛

اگه بخواییم این فرضیه رو که من و من واقعی دو تاییمون، جسم حقیقی داریم و مستقلیم رو قبول کنیم، باس دو تا مغز و آگاهی جداگانه در نظر بگیریم. در نتیجه، هیچ جوره امکان نداره یَک رشته از واقعیت وجودی اون به ذهن من منتقل شده باشه، مگه اینکه بنده این توانایی رو داشته باشم که بتونم با استفاده از امواج مغزی و با وجود فاصله - حالا کم یا زیادشو نمی دونیم - به ذهن اون بنده خدا - اگرم چیزی موجود باشه - دسترسی پیدا باشم که متاسفانه چنین توانایی ای رو در خودم نمی بینم. در نتیجه، امکان نداره هیچ درکی از وجود اون به مغز من راه پیدا کرده باشه؛ در نتیجه اینا ظاهرا توهمای بنده بوده بر اساس تغییرات زیستی که در دوران بلوغ به وجود اومده. قطعیت یا عدم قطعیتشم کسی نمی دونه، جز دانای کل.

* اینکه خلاء سیاه و گنده باشه، خلاء بودنشو در کل می بره زیر سوال. زیاد خودتونو درگیر نکنید:دی

** اگه من دانای کل بودم - که البته نیستم و امکانش هم ابدا وجود نداره - احتمالا باس از همه ی قضایا آگاه می بودم؛ چون هر گونه عدم آگاهی واقعیت دانای کل رو می بره زیر سوال. در نتیجه منطق حکم می کنه بنده دانای کل نباشم. آقا رحم کن دیه این همه سوال چپونده شده بود تو این متن:|

بهله، همین دیه.

با تشکر!:flower:


نظرات شما عزیزان:

آرسنیک
ساعت8:35---15 خرداد 1392


ها ننه جان، دمت گرم:-" روز آخری همچین پیچوندی ما رو که خودمم توش موندم:hammer:


ترانه جاودان
ساعت11:13---13 خرداد 1392

اممم... خب هر كي دنيا رو از ديد خودش مي بينه. شايد اون چيزي كه تو مي بيني، واقعاً اون شكلي نباشه ولي خب اين حرف هم درست نيست؛ چون هيچ چيز تو اين دنيا درست نيست. يني اصن چيزي به اسم حقيقت وجود نداره. اين برداشت ماست. ممكنه يكي فيروزه اي رو فسفري ببينه و بگه فسفري هست و به نظرش نظر من و تو اشتباه باشه و هيچ چيز هم نمي تونه ثابت كنه آيا اون فسفري هست يا فيروزه اي؛ چون حتي علم هم حاصل برداشت هاي متعدد هست كه با دليل و مدرك فقط ثابت مونده( كه خب خيلي چيزا از علم هم داره تغيير مي كنه.) مگر خدا كه خودش خالق ـه و به ما هم نمي گه.

خب شما با توجه به مطالب علمي( كه در حال تغيير مي تونن باشن ولي خدا رو شكر اصل انسانيت خيلي سفت و سخت اثبات شده) مي شه پي برد كه روبات نيستي و چيزي هم بت تزريق نشده. رويايي كه مي بيني، روح ـت تزريق مي كنه و وقتي به جسم بر مي گرده، طبيعتاً بيدار مي شي و كسي جاي تو بيدار نمي شه. البته قطعاً تو در دنيا هاي ديگه هم بيدار مي شي و فكر مي كني از چند تا من تشكيل شدي و الان يه من ِ ديگه جات هست و... .

به نظر من، اين كه فكر كني همه ي اينا اين جوري تزريق مي شن و هر كس متشكل از من هاي گوناگون هست و هر كدوم اونا دنيا هاي خودشونو دارن و روي هم اثر مي ذارن و اينا( مخ ـم هنگ كرد!:)) ناشي از دنياي الان ـمونه كه غرق تكنولوژي شده؛ به قدري كه واقعاً به اين مي رسي كه دنيا كلاً يه سري سيم پيچي و سيستم هاي قوي و اين چيزاس كه باز هم به خاطر ديد انسان هاي اين دوره هست و ممكن ـه حقيقت نداشته باشه. همون جور كه اصل مركزيت زمين سال ها معتبر بود و گاليله بدبخت اومد اينو ردوند، هزار جور چيز بش نسبت دادن و خب دانشمندان بعد از اون هم چنين شدن اما راه براي اين مطالب باز شد و شايد بشر برسه به اين كه چطوري اين سيستم بزرگ رو هدايت كنه كه در اون صورت، با توجه به وجود ميدان هاي مغناطيس و موازي ـت دنيا ها و روياها و من هاي هر شخص، دنيا چنين بايد از بين بره.

از اين همه حرف هم يه نتيجه ي كلي مي شه گرفت و اونم اين هست كه كلاً گند زدم به هر چي نظريه فيزيكي و متافيزيكي.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





پرونده بسته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:,ساعت 21:30مجرم ArseniC| |


Power By: LoxBlog.Com


Others